کد مطلب:28030 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:99
امام علیه السلام سرِ بیل را بر زمین زد و دستش را بر آن نهاد و گفت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ* الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَكُواْ أَن یَقُولُواْء َامَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَ لَیَعْلَمَنَّ الْكَذِبِینَ * أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیَِّاتِ أَن یَسْبِقُونَا سَآءَ مَا یَحْكُمُونَ؛[2] الف، لام، میم. آیا مردم گمان می برند كه رها می شوند تا [ تنها به زبان ]بگویند ایمان آوردیم و [ آیا گمان می برند كه ]آزمایش نمی شوند؟ و بی گمان، پیشینیانِ آنان را آزموده ایم و بی شك، خداوند، راستگویان و دروغگویان را معلوم می دارد. آیا آنان كه كارهای زشت می كنند، گمان می برند كه بر ما پیشی می گیرند؟ چه بد حكم می رانند!».[3]. 958. نهج البلاغة:پس از وفات پیامبرصلی الله علیه وآله چون اخبار سقیفه به امیر مؤمنان علیه السلام رسید، گفت: «انصار چه گفتند؟». پاسخ دادند كه انصار گفتند: امیری از ما باشد و امیری از شما. گفت: «پس چرا بر آنان به این كه پیامبرصلی الله علیه وآله وصیّت نمود كه به نیكوكارشان نیكی و از بدكارشان گذشت شود، احتجاج نكردید؟». گفتند: و در این، چه حجّتی بر آنان است؟ گفت: «اگر امامت در میان آنان بود، معنا نداشت كه پیامبرصلی الله علیه وآله برایشان سفارش كند». سپس گفت: «قریش چه گفتند؟». پاسخ دادند كه حجّت آوردند كه شجره (و از خاندان ) پیامبرند. گفت: «به شجره احتجاج كردند و ثمره (اهل بیت ) را تباه ساختند».[4]. 959. نثر الدُّرّ:علی علیه السلام آگاه شد كه در روز سقیفه، انصار به قریش گفته اند: امیری از ما باشد و امیری از شما. پس گفت: «آیا گفته پیامبر خدا را به آنان یادآوری كردید كه فرمود: سفارش می كنم كه با انصار به نیكی رفتار كنید؛ از نیكوكارشان بپذیرید و از بدكارشان در گذرید». گفتند: و چه [ حجّتی] در آن است؟ گفت: «چگونه امامت برای آنان باشد، در حالی كه درباره آنان سفارش می شود؟ اگر امامت از آنِ ایشان بود، سفارش [ دیگران] را به ایشان می كرد [ و نه سفارش ایشان را به دیگران]». این گفته به عمر بن خطّاب رسید. او گفت: به خدا سوگند، این نكته [ در روز سقیفه ]از ما فوت شد و اگر آن را ذكر می كردیم، به دلیل دیگری نیاز نداشتیم.[5]. 960. خصائص الأئمّة:[ علی علیه السلام] درباره خلافت گفت: شگفتا! آیا مقام خلافت، مشروط به «همراهی پیامبرصلی الله علیه وآله» است و مشروط به «همراهی و خویشاوندی پیامبرصلی الله علیه وآله»[6] نیست؟![7]. [8].
957. الإرشاد:چون ماجرای بیعت ابو بكر پایان گرفت و بیعت كنندگان، با وی بیعت كردند، مردی نزد امیر مؤمنان، كه قبر پیامبر خدا را با بیل صاف می كرد، آمد و به او گفت: مردم با ابو بكر بیعت كردند و انصار، به سبب اختلاف داخلی شان خوار شدند و آزادشدگان [ فتح مكّه[1] به بیعت با آن مرد (ابوبكر )، مبادرت ورزیدند كه مبادا [ خلافت ]به شما برسد.
اگر تو با شورا كار آنان را به دست گرفتی پس چگونه بود كه مشاوران، غایب بودند؟! و اگر بر مدّعیان، به خویشاوندی ات احتجاج كردی دیگران از تو به پیامبر، نزدیك تر و سزاوارتر بودند.